98-9394223559+

 

عاملی برای عدم برقراری ارتباط

عاملی برای عدم برقراری ارتباط

در يكى از روزهاى گذشته بعد از آنكه فرزندِ پنج و نيم ساله ام از مدرسه به خانه آمد، مثل هميشه كيفش را باز كردم تا ظرف هاى غذايش را بردارم كه يك كاغذ نقاشى در آن پيدا كردم. كاغذ را با هيجان بيرون آوردم و پيشش رفتم. ربات مورد علاقه اش را كشيده بود. با اشتياق از رباتش پرسيدم، از تعداد دست هايش و آنچه در آن ها بود، از كلاه ايمنى اش و ... او نيز با اشتياق رباتش را برايم توضيح داد و همچنين با خرسندى از دوستش گفت كه در پيدا كردن كاغذ سفيد به او كمك كرده بود.

كمى بعد از گفت و گوى ما پدرش رسيد. نقاشى اش را ديد و او نيز كنجكاو بود در موردش بيشتر بداند. در حينى كه با هم صحبت مى كردند پدرش از او پرسيد كه آيا نقاشى اش را به معلمانش نشان داده است، و او گفت نه! بعد پسرك لحظه اى تامل كرد و با نااميدى گفت: "آخه هر موقع بهشون نشون مى دم فقط مى گن wow". گويى ديگر دليلى براى نشان دادن نقاشى اش به آن ها نمى ديد.

آن ها به مكالمه شان در مورد نقاشى و ربات ادامه دادند و من با خود مى انديشيدم كه چگونه مى توان تنها با يك كلمه ى wow يا آفرين يا چقدر قشنگ يا عاليه (تمام كلماتى به ظاهر مثبت و اثرگذار) راه مرتبط شدن با درون كودكان يا حتى شايد همه ى انسان ها را بست... مى انديشيدم كه چگونه مى توان با ديدن يك نقاشى يا يك خَلْق، از آن گذر كرد و به درونِ خالق مرتبط شد... به اينكه چه تفكر و احساسى پشت انتخاب هايش بوده است و چگونه خود و درونش را با آن اثر ابراز كرده است.

ارسالی: ساحل

تجربه‌هایی که در وب‌سایت «زبان‌زندگی» ارتباطی‌بدون‌خشونت - باشتراک گذاشته می‌شود؛ 
تجربه‌ی عملی کاربرد زبان‌زندگی با درک نگارنده‌است و نه یک‌مثال آموزشی.

Date

27 ارديبهشت 1400

Categories

تجربه شخصی