یک داستان بسیار کوتاه میگم از زندگیام و بعدش تاثیرات بسیار عمیق زبان زندگی رو در آن تعریف میکنم.
سر سفره نشسته بودیم من، همسرم، دخترم، مادرم و همسرم ساکت بود و گفت سرم درد میکنه من و مادرم ازش پرسیدیم چیزی شده و بعد از کمی سکوت گفت خواهرم کرونا گرفته و حال خوبی نداره. من و مادرم ازش دلجویی کردیم و بعداز ناهار من پیشنهاد دادم که دوست داری ظرفهارو من بشورم، گفت نه احتیاج دارم استراحت کنم. و بعد گفتم بغل میخوای کمی بغلش کردم و یکمی گریه کرد و نور اتاق رو کم کردم و داره استراحت میکنه.
من و همسرم ۱۲ ساله ازدواج کردیم و هفت سال پیش من با زبان زندگی آشنا شدم. از همون ابتدا بزرگترین مشکل زندگی من سکوت کردن همسرم بود، یعنی وقتی مشکلی مثل همین براش به وجود میومد چیزی دربارهاش به من نمیگفت سکوت میکرد و ساعتها میخوابید و من برخلاف او مشکلاتم رو ابراز میکردم خصوصا با چیزهایی که از زبان زندگی یاد گرفته بودم.
حدود ۵ سال پیش به همسرم زبان زندگی رو پیشنهاد کردم و او هم در جلسات مقدماتی و پیشرفته شرکت کرد و متاسفانه هیچ علاقهای به این نگرش پیدا نکرد و این دورهها فقط باعث شد از دریافت همدلی از من بیشتر از قبل ناراحت بشه.
در واقع من فکر میکردم با آشنایی همسرم با زبان زندگی فرصت همدلی دادن بهش را از دست دادم. در صورتی که همدلیها و همدلانه نگریستن من به این مشکل بالاخره تاثیر گذاشت و امروز سر سفره خودش رو ابراز کرد و اگر طبق معمول گذشته این کارو نمیکرد من حدس اولم این بود که با من یا مادرم مشکلی داره و قهر کرده و وقتی بعداز چند ساعت متوجه موضوع میشدم از حدسم و رفتاری که درپی این حدس داشتم احساس ندامت میکردم.
سالها من تقاضای تکراری داشتم از همسرم مبنی بر ابراز کردن مشکلاتش به من و براش توضیح میدادم که سکوت تو باعث میشه من قضاوتهای زیادی در مورد خودم و تو بکنم و به قدری بههم میریزم که تا روزها تاثیر این عصبانیت با من میمونه و تنها نتیجه این بود که "نه" میشنیدم و وقتی جویای دلیل این "نه" میشدم پاسخهای تکراری دریافت میکردم مثل؛ من وقتی باتو حرف میزنم اوضاع بدتر میشه و من بلد نیستم مثل تو حرف بزنم و بیشتر اوضاع رو خراب میکنم و... از این قبیل پاسخها بهم میداد ولی امروز اینطور نبود، تقاضاهای من ثمربخش بود و نتیجهاش همین ابراز ساده بود که در بالا گفتم.
این داستان کوتاهی که در بالا گفتم نشون دهنده تاثیر تمرین زبان زندگی از طرف من با کسی که این زبان رو میشناسه و باهاش منافات داره چه نتیجه مطلوبی داشت.
خواستم این تجربه رو بگم که فرصتی پیدا کنم برای قدردانی از عزیزانی که در این راه بهم کمک کردن و قدردانی از خودم که تونستم با ممارست تاثیر هرچند کوچکی در غنی کردن زندگی خودم و نزدیکانم بگذارم.
تصمیم دارم از همسرم برای این ابراز به صورت مشخص و جداگانه تقدیر و تشکر کنم.
تجربه هایی که در سایت «زبانزندگی» ارتباطیبدونخشونت - باشتراک گذاشته میشود؛ تجربهی عملی کاربرد زبانزندگی با درک نگارندهاست و نه یکمثال آموزشی.