- دختر با اخم: من فقط چند روز تعطیلم و اجازه دارم نیم ساعت بیشتر تلویزیون ببینم اما شماها هی میگین صداش رو کم کن.
الان عصبانیم، میرم آب بخورم، بعدش اگه میشه با هم حرف بزنیم.
- مادر : دوست داری با صدایی که راحتی تلویزیون ببینی و کسی تذکر نده بهت ؟
- دختر: اره، بذار اب بخورم و بیام....
وقتی توی ۴ تا یه ربعی که امروز دیدم سه بارش گفتین کمش کن اصلا نفهمیدم چی دیدم، دوست داری یه راه حل پیدا کنیم برای اینکه هم من توی تعطیلاتم بهم خوش بگذره و هم تو و بابا راحت باشین ؟
- مادر: حتما، خوشم اومد از پیشنهادت، خودت فکری داری ؟
-دختر: من دوست ندارم با صدای کم تلویزیون ببینم.
- مادر: بیا بگیم چی میخوایم، نه چیزی که نمیخوایم.
- دختر: من میخوام با صدایی که راحت میشنوم ببینم و اون صدا برای شماها بلنده. الانم که بابا کارش توی خونه است و تمرکز لازم داره من با صدای کم باید هی زور بزنم تا بشنوم.
- مادر: من چند تا راه دارم تو هم راه خودت رو بگو؛ اول تو میگی یا من ؟
- دختر : تو بگو.
- مادر: ۱- با هندزفری صدا رو بشنوی ۲- اتاقت رو با اتاق بابا عوض کنی که دورتر از تلویزیون باشه و صدای کمتری بهش برسه ۳- با حفظ حریم ما، توی اتاق خواب ما تلویزیون ببینی ولی ترجیحم نیست.
- دختر: اصلا دوست ندارم اتاقم رو با بابا عوض کنم، یه راه که خودم خیلی دوستش ندارم اینه که یه در میون باشه ( یه بار من با صدای دلخواهم تلویزیون ببینم و یه بار با صدای مناسب بابا ببینم)
- مامان : اوهوم.
- دختر: بابا نظر تو چیه ؟ چه راهی داری؟
- بابا: چیز جدیدی به ذهنم نمیرسه، با سه راه اول موافقترم.
- دختر: منم که راه دوم رو دوست ندارم، پس دو تا راه میمونه؛ بین هندزفری و دیدن تلویزیون در اتاق شما که یکی رو انتخاب کنیم. چون مامی گفت حریم اتاقش رو دوست داره، بابا راحتی هندزفری رو امتحان کنیم؟
اینجوری هم تو راحتی هم من. با تلویزیون بزرگتر توی هال و با صدای بلند میبینم و حریم اتاقتون هم رعایت کردم و توی این مدت نیاز هممون تامین میشه.
راستش ذوق کردم که :
احساسش رو گفت و برای کاهش عصبانیت از مکث حین آب خوردن استفاده کرد. تقاضایابی برای گفتگو کرد. مشاهدهاش رو گفت و حتی به تعداد دفعات تذکر اشاره کرد. بین راهبردها، راهی رو انتخاب کرد تا بیشتربن نیاز از بیشترین افراد تامین بشه.
ارسالی از اعضای کانال
تجربههایی که در وبسایت «زبانزندگی» ارتباطیبدونخشونت - باشتراک گذاشته میشود؛ تجربهی عملی کاربرد زبانزندگی با درک نگارندهاست و نه یکمثال آموزشی.