98-9394223559+

 

بازخوردی از یک مادر

بازخوردی از یک مادر

در یکی از جلسات مادری که سومین جلسه از کارگاه زبان زندگی را شرکت می‌کرد و پسر ۸ ساله‌اش درکارگاه‌های زبان زرافه شرکت می‌کند شروع به گله و شکایت کرد که:

پسر من هیچ چیزی از مدرسه و سایر کلاس‌هایی که می‌رود تعریف نمی‌کند و من باید التماسش کنم که آن هم بی‌نتیجه است و یا از دوستانش می‌فهمم که چه اتفاقی افتاده یا از مادرهای سایر بچه‌ها.

از او پرسیدم: وقتی سوال می‌کنی نگرانی؟
گفت: کمی.
و گفتم: کنجکاو هم هستی؟
 گفت: آره می‌خواهم بدانم که چه کرده؟ مشکلی پیش آمده یا نه؟
پرسیدم: دوست داری که اگر مشکلی باشه کمک کنی؟
گفت: دقیقا.
گفتم: دوست داری ببینیم حس و نیاز پسرت چیه؟
پاسخش مثبت بود.
گفتم: توچی حدس می‌زنی؟
گفت: خوشش نمی‌آید و تلاش کردیم که حدس بزنیم چرا فرزندش دوست ندارد تعریفی برای مادر داشته باشد؟

و پیدا کردیم که مدرسه و کلاس‌ها مورد توجه هستند نه پسرش.

سوال را این‌گونه با پسر مطرح می‌کند:

·         مدرسه چطور بود؟

·         کلاس خوش گذشت؟

و در واقع پسر را نمی‌دید و موضوع مدرسه و کلاس می‌شد. قرارشد این هفته با این چند جمله با پسرش مرتبط شود:

دوست داری بگی الان چه حسی داری؟

امروز اتفاقی افتاد که تو از اون راضی یا خوشحال باشی؟ یا بالعکس.

جلسه‌ی بعد که مادر  وارد کلاس شد چشمانش برق می‌زد و تعریف کرد که پسرش از زمانی که سوار ماشین شده و مادر سوال کرده کل اتفاقات مدرسه را گفته. روز قبل هم کلاس زبان زرافه  داشته. وقتی دوباره سوار شده فوری گفته مامان آرزوهامون را نقاشی کردیم و راهکار برایش پیدا کردیم و... و من راضی و مشتاق و امیدوار  برای ادامه‌ی مسیر.

نویسنده: خاطره زند

تجربه هایی که در سایت «زبان‌زندگی» ارتباطی‌بدون‌خشونت - باشتراک گذاشته می‌شود؛ تجربه‌ی عملی کاربرد زبان‌زندگی با درک نگارنده‌است و نه یک‌مثال آموزشی.

Date

29 فروردين 1399

Categories

تجربه شخصی